آغاز

پسر گفتش اگر آب حياتم
نخواهد داد از مردن نجاتم
نبايد کم از آنم هيچ کاري
که بشناسم که چيست آن آب باري
گر از عين الحياتم نيست روزي
بود از علم آنم دلفروزي

جواب پدر

پدر بگشاد راهش در هدايت
به پيش او فرو گفت اين حکايت