نخستين قدوه دارالخلافه
جهان صدق و پور بوقحافه
اساس دين حق بنياد تحقيق
نيابت دار شاه شرع صديق
سپهر صدق را خورشيد انور
چراغ اوليا صديق ابوبکر
شريعت را نخستين قره العين
رفيق مصطفا و ثاني اثنين
شراب شرع چون جوشي بجوشيد
بامنا و صدقنا بنوشيد
نخستين جام حکمت نوش او کرد
زدست مصطفا سرجوش او خورد
نبي را در امامت پيش رفته
توانگر آمده درويش رفته
چو حق در گوش جان او ندا کرد
هرانچش بود با دختر فدا کرد
چو درباخت آنچ بودش زرو سيمي
بساخت از مال دنيا با گليمي
زهي بينندگي و پاک بازي
وليکن نيست صديقي ببازي
مخالف گوبيا برخوان و بشناس
ستدعون الي قوم اولي باس
ز اول روز تا روز قيامت
نبي در حق او کرده کرامت
در اول هم دم او در هر اندوه
چه در شهر و چه در غار و چه در کوه
در اوسط نايب خاص نخستين
پيمبر را نيابت کرده در دين
در آخر در بر او خفته در خاک
زهي پير و مريد و چست و چالاک