ذکر ابونصر سراج، رحمة الله عليه

آن عالم عارف، آن حاکم خايف، آن امين زمره کبرا، آن نگين حلقه فقرا، آن زبده امشاج، شيخ وقت ابونصر سراج - رحمة الله عليه - امامي به حق بود ويگانه مطلق و متعين و متمکن؛ و او را «طاوس الفقرا».
گفتندي و صفت و نعت او نه چندان است که در قلم و بيان آيد و يا در عبارت و زبان گنجد؛ و در فنون علم کامل بود و در رياضت و معاملات شأني عظيم داشت و در حال و قال و شرح دادن به کلمات مشايخ آيتي بود و کتاب لمع او ساخته است؛ و اگر کسي خواهد بنگرد و از آنجا او را معلوم کند و من نيز کلمه يي چند بگويم.
سري و سهل را و بسي مشايخ کبار را ديده بود، و از طوس بود. ماه رمضان به بغداد بود و در مسجد شونيزيه خلوت خانه يي بدو دادند و امامت درويشان بدو مسلم داشتند، تا عيد جمع اصحاب را امامت کرد و اندر تراويج پنج بار قرآن ختم کرد.
هر شب خادم قرصي به در خلوت خانه او بردي و بدو دادي، تا روز عيد شد. و او برفت. خادم نگاه کرد. آن قرصکها بر جاي بود.
نقل است که شبي زمستان بود و جماعتي نشسته بودند و در معرفت سخن مي رفت و آتش در آتشدان مي سوخت. شيخ را حالتي درآمد و روي بر آن آتش نهاد.
خداي را سجده آورد. مريدان که آن حال مشاهده کردند، جمله از بيم بگريختند. چون روز ديگر باز آمدند. گفتند: «شيخ سوخته باشد».
شيخ را ديدند در محراب نشسته، روي او چون ماه مي تافت. گفتند: «شيخا! اين چه حالت است؟ که ما چنان دانستيم که جمله روي تو سوخته باشد».
گفتد: «آري کسي که بر اين درگاه آب روي خود ريخته بود، آتش روي او نتواند سوخت ». و گفت: «عشق آتش است، در سينه و دل عاشقان مشتعل گردد و هرچه مادون الله است همه را بسوزاند و خاکستر مي کند».
از ابن سالم شنودم که گفت: «نيت به خداست و از خداست و براي خداست و آفاتي که در نماز افتد از نيت افتد و اگر چه بسيار بود آنرا موازنه نتوان کرد بانيتي که خدا را بود و به خداي بود».
و سخن اوست که گفت: «مردمان در ادب بر سه قسم اند: يکي اهل دنيا که ادب به نزديک ايشان فصاحت و بلاغت و حفظ علم و رسم و اسماء ملوک و اشعار عرب است، و ديگر اهل دين که ادب به نزديک ايشان تأديب جوارح و حفظ حدود و ترک شهوات و رياضت نفس بود، و ديگر اهل خصوص که به نزديک ايشان ادب طهارت دل و مراعات سر و وفاء عهد ونگاه داشتن وقت است و کم نگرستن، به خاطرهاي پراگنده ونيکو کرداري در محل طلب و وقت حضور و مقام قرب است ».
نقل است که گفت: «هر جنازه يي که بر پيش خاک من بگذارند مغفور بود تا در طول هر جنازه يي که آرند نخست در پيش خاک او بدارند به حکم اين اشارت، و آن گاه ببرند؛ قدس الله سره العزيز و رحمة الله عليه.