خواجه سنت که نور مطلق است
بل خداوند دو نور پر حق است
آنک غرق قدس و عرفان آمدست
صدر دين عثمن عفان آمدست
رفعتي کان رايت ايمان گرفت
از اميرالمؤمنين عثمن گرفت
رونقي کان عرصه کونين يافت
از دل پر نور ذي النورين يافت
يوسف ثاني به قول مصطفا
بحر تقوي و حيا کان وفا
کار ذي القربي به جان پرداخته
جان خود در کار ايشان باخته
سر بريدندش که تا بنشسته اي
ازچه پيوسته رحم پيوسته اي
هم هدايت در جهان و هم هنر
امتش در عهد او شد بيشتر
هم به عهد او شد ايمان منتشر
هم ز حکمش گشت قرآن منتشر
سيد سادات گفتي بر فلک
شرم دارد دايم از عثمن ملک
هم پيامبر گفت در کشف و حجاب
حق نخواهد کرد با عثمن عتاب
چون نبود او تا کند بيعت قبول
بد به جاي دست او دست رسول
حاضران گفتند ما برسودمي
گر چو ذوالنورين غايب بودمي