در وصف معشوق

بتي فرخ رخي فرخنده رائي
به شهرستان خوبي پادشاهي
ميان نازنينان نازنيني
ز شيرينيش شيرين خوشه چيني
رخش گلبرگ خوبي ساز کرده
قدش بر سرو رعنا ناز کرده
گرفته سنبلش بر گل وطن گاه
سهيل آويخته از گوشه ماه
بهار لطف را نازنده سروي
به باغ دلبري رعنا تذروي
ز عنبر راه را پيرايه کرده
گلش را چتر سنبل سايه کرده
نهان در عقد لؤلؤ درج ياقوت
حديث شکرينش روح را قوت
دو چشمش چون دو جادوي فسونکار
دو زلفش کاروان مشگ تاتار
دهانش در حقيقت کمتر از هيچ
سر زلفين جعدش پيچ در پيچ