شماره ٧٩٩: در بهاران دل ديوانه نگيرد آرام

در بهاران دل ديوانه نگيرد آرام
تا به چون گرم شود دانه نگيرد آرام
مرکز از دايره غافل نتواند گرديد
شمع استاده که پروانه نگيرد آرام
از پريشان نظري حلقه هر در گردد
چون نگين هر که به يک خانه نگيرد آرام
تن زن اي ناصح پر گو که دل بازيگوش
جز به هنگامه طفلانه نگيرد آرام
جسم در دامن جان بيهده آويخته است
سيل در گوشه ويرانه نگيرد آرام
هر که از حلقه ارباب ريا سالم جست
هيچ جا تا در ميخانه نگيرد آرام
بس که در ميکده خورشيد عذاران فرشند
آب در ديده پيمانه نگيرد آرام
سيل را منزل آرام بجز دريا نيست
عشق در کعبه و بتخانه نگيرد آرام
به نگاهي ز دل و دين و خرد پاک شديم
هيچ کافر به صنمخانه نگيرد آرام!
حسن از آينه تار گريزد صائب
عشق در خاطر فرزانه نگيرد آرام