شماره ٧٩٠: دل پر خون از آن زلف شکار انداز مي خواهم

دل پر خون از آن زلف شکار انداز مي خواهم
چه گستاخم که خون کبک از شهباز مي خواهم
چو شبنم شسته ام دست اميد از دامن گلشن
ز خورشيد بلند اختر پر پرواز مي خواهم
ز گردون بد اختر کام جويم، ساده لوحي بين
که من خط نجات از سينه ء شهباز مي خواهم
دماغي از چراغ تنگدستان تيره تر دارم
ميي خونگرم تر از شعله ء آواز مي خواهم
چو زلف چنگ چون در دامن مطرب نياويزم؟
کمند عشرت رم کرده را از ساز مي خواهم
ندارد قوت برخاستن از جا سپند من
ز روي گرم آتش شهپر پرواز مي خواهم
در آن مجلس که نبود روي گرمي، پاي نگذارم
سپندم، از حرير شعله پاي انداز مي خواهم
ز زلفش سازگاري چشم دارم صائب از خامي
ثمر از شاخسار چنگل شهباز مي خواهم