شماره ٧٤٦: اگر چه دورم از درگاه راه ياربي دارم

اگر چه دورم از درگاه راه ياربي دارم
ندارم هيچ اگر در دست دامان شبي دارم
ندارم در بساط آسمان گر اختر سعدي
ز داغ نااميدي سينه پر کوکبي دارم
شوم با خار و گل يکرنگ ناسازي نمي دانم
درين گلزار چون شبنم دل خوش مشربي دارم
ز دامان اجابت باد کوته دست اميدم
بغير از ترک مطلب در دعا گر مطلبي دارم
ز فرياد گلو سوزم چو ني معلوم مي گردد
که پيوند نهاني بابت شکر لبي دارم
از آن گوي سعادت در خم چوگان من رقصد
که در مد نظر دايم ترنج غبغبي دارم
نباشد چون مسلسل ناله درد آشناي من
که من در دست چون زلف دراز او شبي دارم
مزاج نازک دلدار را فهميده ام صائب
به انداز زمين بوسش زبرگ گل لبي دارم