شماره ٧٣٥: نمي دانم چه نسبت با نسيم پيرهن دارم

نمي دانم چه نسبت با نسيم پيرهن دارم
که هم در مصرم و هم در جاي بيت الحزن دارم
غبارآلود کرد آيينه صبح قيامت را
که دارد اين زبان شکوه پردازي که من دارم
چه غم دارم اگر من دو عالم روي گرداند
سخن رو در من آورده است و من رو در سخن دارم
نه خارم کز وجود من گلستان ننگ بار آرد
عقيق نامدارم حق شهرت بر يمن دارم
عجب دارم به حرف و صوت از من دست بردارد
جهان آيينه و من طوطي شکر شکن دارم
چرا از سايه خود چون غزال از شير نگريزم
گمان مشک در خود همچو آهوي ختن دارم
مزن دامن به شمع فطرت والاي من صائب
که حق گرمي هنگامه بر نه انجمن دارم