شماره ٧٣٤: من از گلبانگ رنگين روي گلهاي چمن دارم

من از گلبانگ رنگين روي گلهاي چمن دارم
عقيق نامدارم حق شهرت بر يمن دارم
اگر بيرون نمي آيم ز خلوت نيست بي صورت
سخن رو در من آورده است و من رو در سخن دارم
کجا همسنگ با من مي شود مجنون بيجوهر
که من سنگ فسان از بيستون چون کوهکن دارم
نمي گردد حجاب نور وحدت پرده کثرت
نظر بر شمع چون پروانه من از انجمن دارم
ز آب زندگاني تازه دارد جان خشکم را
عقيق آبداري کز خموشي در دهن دارم
از آن بوي پيراهن به ياد يوسفم قانع
که چشمي نيست در دنبال اين نعمت که من دارم
ز غربت ديگران را داغ اگر بر دل بود صائب
به دل چون لاله من داغ غريبي در وطن دارم