شماره ٧٣٢: شبستان جهان را روش از صدق بيان دارم

شبستان جهان را روش از صدق بيان دارم
که من از راستي چون شمع آتش در دهان دارم
نرفتم گر چه زير بار خلق از گرم رفتاري
ز نقش پا چراغي پيش راه کاروان دارم
به زخمي چون توانم شد از آن ابرو کمان قانع
که من در خاک صد صبح اميد از استخوان دارم
مرا سيراب از صحراي محشر مي برد بيرون
عقيقي کز خيال لعل او زير زبان دارم
تو اي شبنم وصال مهر تابان را غنيمت دان
که من بال و پري لرزانتر از برگ خزان دارم
نلرزم چون زر کامل عيار از صيرفي برخود
که من بر کوه پشت خود ز سنگ امتحان دارم
مرا چون سرو بي حاصل از آزادي بس اين حاصل
که برگ عيش ايام بهاران در خزان دارم