شماره ٧١٤: نمي خوردم غم دنيا اگر ديندار مي بودم

نمي خوردم غم دنيا اگر ديندار مي بودم
مآل خويش مي ديدم اگر بيدار مي بودم
گرفتم پرده از کار جهان، بي پرده گرديدم
چنين رسوا نمي گشتم اگر ستار مي بودم
به روي نقطه دل باز مي گرديد اگر چشمم
به گرد خويشتن در طوف چون پرگار مي بودم
زناهمواري خود مي کشم از آسمان سختي
نمي خوردم ز سوهان زخم اگر هموار مي بودم
تلاش عزت دنيا مرا افکند در خواري
عزيز هر دو عالم مي شدم گر خوار مي بودم
درين مدت که زير سايه گردون بسر بردم
نهالي مي شدم گر در ته ديوار مي بودم
نمي شد کار من هرگز چنين نامنتظم صائب
اگر در نظم عالم اندکي در کار مي بودم