شماره ٧٠٨: ز گفت و گو سبک چون موج طوفان ديده مي گردم

ز گفت و گو سبک چون موج طوفان ديده مي گردم
ز خاموشي گران چون گوهر سنجيده مي گردم
ز چشم شور آب زندگاني تلخ مي گردد
از آن چون خضر برگرد جهان پوشيده مي گردم
ز بس کاهيده ام از سرد مهريهاي غمخواران
با اندک روي گرمي موي آتش ديده مي گردم
نسيم مصر اگر در کلبه احزان من آيد
زوحشت مضطرب چون شمع صرصر ديده مي گردم
ندارد ريشه در خاک تعلق گردباد من
خس و خاشاک هستي را به هم پيچيده مي گردم
در آن وادي که گل از زخم خارش مي توان چيدن
ز کوته ديدگي با دامن برچيده مي گردم
مرا روزي که آن خورشيد سيما در نظر آيد
چو اشک خود تمام شب به گرد ديده مي گردم
مجو از من سخن در بزم آن آيينه رو صائب
که در بيرون محفل من نفس دزديده مي گردم