شماره ٧٠٦: شبي صدبار برگرد دل افکار مي گردم

شبي صدبار برگرد دل افکار مي گردم
به بوي يوسفي برگرد اين بازار مي گردم
چنان افتاده از پرگار طاقت نقطه جانم
که بر گرد سر هر نقطه چون پرگار مي گردم
خدا اين طفل را ببخشد خواب آسايش
شبي صد بار از فرياد دل بيدار مي گردم
کباب نسر طاير مي کند خون گريه از شوقم
من ناکس چو کرکس در پي مردار مي گردم
ز بوي گلشن فردوس پهلو مي کنم خالي
سبکروحم هوا تا خورده ام بيمار مي گردم
اگر چه نقش ديوارم به ظاهر در گرانخوابي
اگر رنگ از رخ گل مي پرد بيدار مي گردم
چنان سرشار افتاده است صائب خارخار من
که برگرد سرخار سر ديوار مي گردم