شماره ٦٩٩: اگر بي پرده در گلزار افغان ساز مي کردم

اگر بي پرده در گلزار افغان ساز مي کردم
زر گل را سپند شعله آواز مي کردم
نکردم روترش از سرزنش در عاشقي هرگز
زبان چون شمع دايم در دهان گاز مي کردم
کنون از سايه خود مي کنم وحشت خوش آن جرات
که پيش پاي شاهين سينه پاانداز مي کردم
نبود از بيقراري ناله من در دل آتش
که دورافتادگان را چون سپند آواز مي کردم
چو ماه نو به زير تيغ در نشو و نما بودم
به ناخن تا گره از کار مردم باز مي کردم
ز هر خاک سيه فيض جواهر سرمه مي بردم
در آن فرصت که من آيينه را پرداز مي کردم
کنون ني مي کند در ناخنم مخمل خوشاروزي
که بر روي زمين خشک خواب ناز مي کردم
نمي گرديد دامنگير من گر ناله بلبل
سبک چون رنگ ازين بستانسرا پرواز مي کردم
اگر ذوق گرفتاري نمي شد خضر راه من
به اميد چه من از آشيان پرواز مي کردم
نمي آمد اگر صائب به دستم دامن شبها
من عاجز به دامان که دست انداز مي کردم