شماره ٦٨٦: ز شور عشق اگر گل بر سر دستار مي بستم

ز شور عشق اگر گل بر سر دستار مي بستم
سر شوريده منصور را بر دار مي بستم
من آن روزي که در عشق سخن ثابت قدم بودم
کمر در خدمت هر نقطه چون پرگار مي بستم
زدينداري اسير صد گره چون سبحه گرديدم
رهين يک گره بودم اگر زتار مي بستم
تو با اغيار در سير چمن بودي و من در دل
ز آه سرد نخل ماتم اغيار مي بستم
به تکليف بهاران شاخسارم غنچه مي بندد
اگر در دست من مي بود اول بار مي بستم
اگر صائب هوا مي بود در فرمان عقل من
به دوش باد تخت خود سليمان وار مي بستم