شماره ٦٧٧: دست اگر کوتاه باشد آرزويي مي کنيم

دست اگر کوتاه باشد آرزويي مي کنيم
زلف مشکين ترا از دور بويي مي کنيم
طاعت ما نيست غيراز شستن دست از جهان
گر نماز از ما نمي آيد وضويي مي کنيم
نيست غمخواري که بخشد خانه ما را صفا
سينه را از آه گاهي رفت و رويي مي کنيم
تا رسد وقتي که بايد بر زمين انداختن
خرقه تن را به آب و نان رفويي مي کنيم
گر چه مي دانيم گل مست شراب غفلت است
همچو بلبل در گلستان هايهويي مي کنيم
نيست بويي از وفا هر چند اين گلزار را
گر گل کاغذ به دست افتاد بويي مي کنيم
چون حباب شوخ چشم ما به صاف باده نيست
صلح ازين ميخانه با درد سبويي مي کنيم
قطره چون در موج بهر آويخت دريا مي شود
جان زار خويش را پيوند مويي مي کنيم
مور ما را نيست پرواي شکوه سلطنت
گر دهد رو با سليمان گفتگويي مي کنيم
بيش ازين از زاهدان امساک مي انصاف نيست
اين غبار آلودگان را شستشويي مي کنيم
در جهان بيوفا انديشه منزل خطاست
مي رود سيلاب تا ما فکر جويي مي کنيم
گر چه نتوان يافتن آن گوهر ناياب را
تا نفس باقي است صائب جستجويي مي کنيم