شماره ٦٥٥: گر چه ما سر پيش از جوش ثمر افکنده ايم

گر چه ما سر پيش از جوش ثمر افکنده ايم
همچنان از حس سعي باغبان شرمنده ايم
هر سر خاري به خون ما گواهي مي دهد
گر چه چون گل پيش هر خاري سپر افکنده ايم
جاي نيش تازه اي وا کرده ايم از شوق درد
در بيابان طلب خاري گر از پا کنده ايم
زين بيابان گرمتر از ما کسي نگذشته است
ما ز نقش پا چراغ مردم آينده ايم
يوسف مصر وجوديم از عزيزيها، وليک
هرکه با ما خواجگي از سر گذارد بنده ايم
نيست ما را جز خموشي لذتي از زندگي
ما به جان بي نفس مانند ماهي زنده ايم
آتش دوزخ شود بر ما گلستان خليل
بس که ما اعمال ناشايست خود شرمنده ايم
چون گل صد برگ صائب در ميان خارزار
زير شمشير حوادث با لب پرخنده ايم