شماره ٦٤٩: چون سبو تا ما ز دست خويش بالين کرده ايم

چون سبو تا ما ز دست خويش بالين کرده ايم
خانه خود از شراب لعل رنگين کرده ايم
در خطر گاهي که دامن بر کمر بسته است کوه
بستر و بالين خود ما خواب سنگين کرده ايم
تکيه بر سنگين دلي پيش فغان ما مکن
ما به فريادي سبک صد کوه تمکين کرده ايم
از مروت نيست کردن حق ما را پايمال
ما به خون دست ترا اول نگارين کرده ايم
محضر آماده اي خواهد به خون ما شدن
اين پرو بالي که چون طاوس رنگين کرده ايم
بيدلان از مرگ مي ترسند و ما چون کبک مست
خنده خود را دليل راه شاهين کرده ايم
چشم آسايش ز منزل داشتن فکري است پوچ
ما ز غفلت خواب خود در خانه زين کرده ايم
بيغمان گر طره دستار زرين کرده اند
ما ز درد عشق روي خويش زرين کرده ايم
نغمه پردازان گلشن را به شور آورده ايم
مصرعي چون شاخ گل هرگاه رنگين کرده ايم
چون کنيم استادگي در دادن سر همچو گل؟
ما که خواب امن در دامان گلچين کرده ايم
نيست صائب ناله ما را اثر در بيغمان
ورنه خون مرده را احيا به تلقين کرده ايم