شماره ٦٣٠: ساده لوحان غافلند از الفت بيجاي هم

ساده لوحان غافلند از الفت بيجاي هم
مي نهند از دوستي زنجيرها بر پاي هم
صاف اگر باشد هواي بي غبار دوستي
حال دل را مي توان دريافت از سيماي هم
روزيش چون شير آماده است در مهد زمين
هرکه چون طفلان گذارد دست بر بالاي هم
داغ آن دريانوردانم که چون زنجير موج
وقت شورش برنمي دارند سر از پاي هم
در نظرها چون سفال و سنگ گرديدند خوار
سخت رويان از شکست قيمت کالاي هم
گرچه در پهلوي هم چون سبحه صد دانه اند
صد بيابان در ميان دارند از دلهاي هم
از نمک تجديد زخم کهنه هم مي کنند
اين نفاق آلودگان گردند اگر جوياي هم
مايه افسوس را از جهل افزون مي کنند
ساده لوحاني که مي دزدند از دنياي هم
صائب از تن پروران ياري طمع کردن خطاست
اهل دل را نيست چون در عهد ما پرواي هم