شماره ٥٩٩: چند روزي بر در صبر و تحمل مي زنم

چند روزي بر در صبر و تحمل مي زنم
دست اميدي به دامان توکل مي زنم
چند پاداش تنزل سرگراني واکشم
بعد ازين من هم تغافل بر تغافل مي زنم
در خور پروانه من نيست سوز هر چراغ
خويش را بر شعله آواز بلبل مي زنم
چون ندارم دسترس بر طره طرار او
درگلستان شانه اي برزلف سنبل مي زنم
سوختم از غصه صائب، بعد از ين چون بيغمان
مي کشم جام شراب و خنده بر گل مي زنم