شماره ٥٥٩: حنظل افلاک شکر بار باشد صبحدم

حنظل افلاک شکر بار باشد صبحدم
شاخ خشک کهکشان پربار باشد صبحدم
آفتاب فيض حق از رخ نقاب افکنده است
هر طرف چشم افکني ديدار باشد صبحدم
مي توان شب خرج کردن قلب روي اندود را
روز بازار دل بيدار باشد صبحدم
دست جمعي را که مي لرزند در عرض دعا
آفتاب انگشتر زنهار باشد صبحدم
رحمت تقريب جوي کردگار بي نياز
گوش بر آواز استغفار باشد صبحدم
ابروي ديده بيدار اشک حسرت است
وقت چشمي خوش که طوفان بار باشد صبحدم
رحمت حق مرهم کافور سامان مي دهد
عاشقاني را که دل افگار باشد صبحدم
از گريبانش نسيم مصر سر بيرون کند
ديده هر کس که چون دستار باشد صبحدم
زود بر فتراک مي بندد سر خورشيد را
دام هر کس ديده بيدار باشد صبحدم
نافه آهوي شب را مي شکافد تيغ مهر
آسمانها طبله عطار باشد صبحدم
ديده لبريز سرشک و سينه مالامال آه
کس به اين سامان چرا بيکار باشد صبحدم
مي تواند فيض برد از آفتاب لطف حق
هرکه چون صائب دلش بيدار باشد صبحدم