شماره ٥٤٨: گر در اقليم رضا کاشانه اي مي داشتم

گر در اقليم رضا کاشانه اي مي داشتم
در بهشت نقد اينجا خانه اي مي داشتم
کرد تنهايي به من اين خاکدان را دلنشين
مي شدم آواره گر همخانه اي مي داشتم
مي کشيدم قامت همچون خدنگش را به بر
چون کمان من هم اگر سر خانه اي مي داشتم
بي سرانجامي مرا دارد مسلمان اين چنين
مي شدم کافر اگر بتخانه اي مي داشتم
باعث آزادي چندين دبستان طفل شد
کاش من هم طالع ديوانه اي مي داشتم
نامه اعمال را زين بيش مي کردم سياه
گر اميدگريه مستانه اي مي داشتم
گرد ويراني نمي گرديد از جايي بلند
در خور سيلاب اگر ويرانه اي مي داشتم
از نزول غم نمي شد خانه يک دل خراب
گر به قدر درد و غم کاشانه اي مي داشتم
آنچه از خون جگر در کاسه من کرد چرخ
جمع اگر مي ساختم ميخانه اي مي داشتم
مي توانستم گره صائب به بال برق زد
گربه کشت خود اميد دانه اي مي داشتم