شماره ٥١٤: بس که محکم کرده در سستي بنا کاشانه ام

بس که محکم کرده در سستي بنا کاشانه ام
جلوه مهتاب سيلاب است درويرانه ام
صبر من از خارخار شوق پا بر جا نماند
ريشه از دندان موران داشت دايم دانه ام
آن سيه روزم خود که در ايام عمر خود نديد
نور را درخواب چشم روزن کاشانه ام
تا شنيدم کز نديمان حريم خواب اوست
از ته دل تا قيامت دشمن افسانه ام
من کجا و طالع برگرد سر گشتن کجا
شمع چون گل مي کند گل مي کند پروانه ام
نيست اميد برومندي ازين طالع مرا
هم مگر زنگار روزي سبز سازد دانه ام