شماره ٤٩١: ناف سوز لاله داغ مشکسود آورده ام

ناف سوز لاله داغ مشکسود آورده ام
چون کنم در خانه دل آنچه بود آورده ام
از سفر مي آيم و لخت جگر دارم به بار
مجمر خود را بشارت ده که عود آورده ام
گوهرم را چون به سنگ بي تميزي نشکند
آب مرواريد در چشم حسود آورده ام
چون نگردد اشک نوميدي به گرد چشم من
رونماي آتش بي دود دود آورده ام
اي زمين هند آيين برومندي ببند
از صفاهان ديده اي چون زنده رود آورده ام
جراتي گو داري اي بلبل قدم درپيش نه
صائبا را بر سر گفت و شنود آورده ام