شماره ٤٨٤: چون قدح از عکس ساقي در بهشت افتاده ام

چون قدح از عکس ساقي در بهشت افتاده ام
در خرابات مغان خوش سر نوشت افتاده ام
در جهان آب و گل از درد و داغ عشق او
دوزخي دارم که از ياد بهشت افتاده ام
خارو گل آب از بهارستان وحدت مي خورد
من ز غفلت در تميز خوب وزشت افتاده ام
خم به فکر خاکساريهاي من خواهد فتاد
چند روزي بر زمين گر همچو خشت افتاده ام
چون به داغ غربت من دل نسوزد سنگ را
خال موزونم که به رخسار زشت افتاده ام
من که صائب تا به گردن در گل تن مانده ام
زين چه حاصل کز ازل گردون سرشت افتاده ام