شماره ٤٧٩: روي گرم لاله شد برق کتان توبه ام

روي گرم لاله شد برق کتان توبه ام
سوخت استغفار را گل در دهان توبه ام
غنچه گل دامن پاک مرا در خون کشيد
از شکوفه ماهتابي شد کتان توبه ام
جست تير هوايي خشکي زهدازسرم
نرم شد از جوش گل پشت کمان توبه ام
شاخ گل ازآستين آورد بيرون هر طرف
پنجه خونين به انداز عنان توبه ام
دولت بيدار مي برروي من افشاند آب
بود چون گل هفته اي خواب گران توبه ام
محو کرد از گريه شادي رگ ابر بهار
چشم تا برهم زدم نام و نشان توبه ام
مشت خاري پنجه بادرياي آتش چون زند
عاقبت مقهور مي شد قهرمان توبه ام
سالم از صحراي زهد خشک بيرون امدم
آتش مي شد دليل کاروان توبه ام
بار ديگر دختر زر برد از راهم برون
تا چه خواهد کرد اين ظالم به جان توبه ام
طبع سرکش در ربود از من عنان اختيار
تا کي اين گلگون درآيد زير ران توبه ام
از شکست توبه ام قند مکرر مي خورد
کام هرکس تلخ بود از داستان توبه ام
سوخت از برق شراب کهنه صائب ريشه اش
بر نخورد از زندگي نخل جوان توبه ام