شماره ٤٧٨: مو بمو دارم به خاطر خط جانان را تمام

مو بمو دارم به خاطر خط جانان را تمام
هيچ کس چون من ندارد حفظ قرآن را تمام
صفحه رخسار خوبان را قماش ديگرست
ديده ام چون شبنم اوراق گلستان را تمام
نيست جز خورشيد تابان موميايي ماه را
عشق کامل مي کند ناقص عياران را تمام
حسن مي بالد به خود درپرده شرم و حيا
مي نمايد چاه و زندان ماه کنعان را تمام
باده بي پشت پيش باده خواران نارس است
کرد خط پشت لب آن لعل خندان را تمام
نيست يک دل در جهان بي داغ عالمسوز عشق
هست در زير نگين عالم سليمان را تمام
نيست ممکن نيم بسمل عشق بگذارد مرا
مي کنند اهل مروت زود احسان را تمام
بازگشتي آتش را به شمع نيم سوز
ميکند سوز محبت ناتمامان را تمام
رفت در دنياي بي حاصل سراسر عمر تو
ريختي در شوره زار اين آب حيوان را تمام
مي شود از صاحبان دل شکست دل درست
مي کند خورشيد صائب ماه تابان را تمام