شماره ٤٧٢: ز خلوت برنمي آيي چه حاصل

ز خلوت برنمي آيي چه حاصل
به چشم تر نمي آيي چه حاصل
ندارد حسن منظر بهتر از چشم
به اين منظر نمي آيي چه حاصل
سرآمد زندگاني و تو بيرحم
مرا بر سر نمي آيي چه حاصل
تو چون قمري مرا اي سرو آزاد
به زير پر نمي آيي چه حاصل
مي نابي ولي از خلوت خم
چو در ساغر نمي آيي چه حاصل
ز آغوش صدف از شرم بيرون
تو چون گوهر نمي آيي چه حاصل
ز پيوندست هر نخلي برومند
به عاشق درنمي آيي چه حاصل
به صد ميناي مي از پرده شرم
تو ظالم برنمي آيي چه حاصل
گرفتم با تو عالم برنيايد
تو با خود برنمي آيي چه حاصل
برون از تخته بند جسم چون تيغ
تو بيجوهر نمي آيي چه حاصل
گرفتم عمر صائب باز گرديد
تو چون کافر نمي آيي چه حاصل