شماره ٤٤٧: گرفته اوج ز بس فيض نوبهار امسال

گرفته اوج ز بس فيض نوبهار امسال
يکي شده است لب بام و جويبار امسال
خمير مايه چندين بهار آينده است
زمين ز ابر شد از بس که مايه دار امسال
نکرده راست نفس سرو خوشخرام شود
اگر بلند شود از زمين غبارامسال
چنين که رشته باران ز هم نمي گسلد
دل دو نيم نماند به روزگار امسال
اگر نه صبح قيامت بود شکوفه چرا
نهفته هاي زمين گشت آشکار امسال
شکوفه همچو ثمر پشت شاخ خم سازد
چنين هجوم کند گر به شاخسار امسال
غريب نيست که زاهد برآيد از خشکي
چنين که شد درو ديوار ميگسارامسال
ز نوبهار هوا شد چنان به کيفيت
که ميکشان شکنند از هوا خمارامسال
ز دست توبه گرفته است جوش لاله و گل
چو برگهاي خزان ديده اختيار امسال
به ديده تيغ مرصع نيام مي آيد
ز جوش لاله و گل تيغ کوهسار امسال
بجز گرفتن جام و نظاره ساقي
نمي رود دل ودستم به هيچ کارامسال
غني زآب خمارند ميکشان صائب
ز بس هوا ز رطوبت شد آبدار امسال