شماره ٤٣١: از روي لاله گون تو در خون تپيد رنگ

از روي لاله گون تو در خون تپيد رنگ
ديوانه وار پيرهن گل دريد رنگ
تا روي آتشين تو درباغ جلوه کرد
از روي گل چو قطره شبنم چکيد رنگ
تا چهره لطيف تو گلگل شد از شراب
در تنگناي غنچه ز خجلت خزيد رنگ
شد تا رخ هميشه بهار تو بي نقاب
پيوند خود ز چهره گلها بريد رنگ
در جام لاله و قدح گل غريب بود
در دور عارض توبه مصرف رسيد رنگ
بال و پر رميدن رنگ است موج آب
در لعل آبدار تو چون آرميده رنگ
باشد به زير تيغ زآسيب چشم زخم
بر رخت هرکه پنجه خونين کشيد رنگ
پاي حنا گرفته ز رفتار عاجز ست
هرگز به گرد بو نتواند رسيد رنگ
بال و پر همند حريفان سست عهد
بو مي رود به باد چو از گل پريد رنگ
اميد باز گشت گل بي بصيرتي است
آن را کز آفتاب قيامت پريد رنگ
شد روي آسمان شفقي از سرشک من
از باده شيشه را به رگ و پي دويد رنگ
آلوده کي شود به علايق روان پاک
کز زخم تيغ تيز برآيد سفيد رنگ
صائب شکسته باش که اين شوخ ديدگان
بر روي هيچ کس نتوانند ديد رنگ