شماره ٤٢١: ندامت بود بار مطلوب خشک

ندامت بود بار مطلوب خشک
مپيوند زنهار با چوب خشک
به نخل ثمردار پيوند کن
مده دل چو قمري به محبوب خشک
مزن با خط سبز چين بر جبين
که سوهان روح است مکتوب خشک
مگر بوي يوسف به کنعان گذشت؟
که چون سرو شد تازه يعقوب خشک
به اهل خرابات مفروش زهد
که آتش فتد زود در چوب خشک
بود زاهد ژاژخا را کلام
چو گردي که خيزد ز جاروب خشک
ز آيينه سيراب نتوان شدن
گذشتيم صائب ز مطلوب خشک