شماره ٤٠٨: نه شبنم است چمن را به روي آتشناک

نه شبنم است چمن را به روي آتشناک
عرق زروي تو کرده است گل به دامن پاک
چنين که از شب هستي دماغ من تيره است
به چشم آينه ام صيقل است تيغ هلاک
تو از فشاندن تخم اميد دست مدار
که در کرم نکند ابرنوبهار امساک
به آفتاب ازين راه صبحدم پي برد
قدم برون منه از شاهراه سينه چاک
فروغ آينه جام جم به گرد رود
ز گرد کينه اگر سينه تو گردد پاک
تو فکر نامه خود کن مي پرستان را
سياه نامه نخواهد گذاشت گريه تاک
به چشم همت ما سر گذشتگان صائب
يکي است طوق گريبان و حلقه فتراک