شماره ٣٩٨: مي توان با تازه رويان شد قرين از چشم پاک

مي توان با تازه رويان شد قرين از چشم پاک
در گلستان است شبنم خوش نشين از چشم پاک
برندارد شاخ نرگس ازحجاب حسن او
با کمال شوخ چشمي آستين از چشم پاک
جويبار از صافي سرچشمه مي گيرد صفا
ميشود حسن نکويان شرمگين از چشم پاک
ترک شوخي کن که در بزم بهشت آيين گل
شبنم افتاده شد بالانشين از چشم پاک
مي توان از پاک چشمي حسن را تسخير کرد
شد صدف گهواره درثمين از چشم پاک
تلخ شد بر شور چشمان خواب، تابادام کرد
بستر و بالين خود راشکرين از چشم پاک
ميکند آب گهر را تلخ در کام صدف
قطره اشکي که افتد بر زمين از چشم پاک
دايم از گرد يتيمي روزگارش تيره است
نيست حسني راکه ابري درکمين از چشم پاک
مي کند دندانه تيغ آتشين برق را
خرمن حسني که دارد خوشه چين از چشم پاک
شبنم از تردامني مي گيرد ازگل بوسه ها
بلبل بيچاره مي بوسد زمين از چشم پاک
مي نشيند زود نقش ساده لوحان برمراد
بوسه ها بردست خوبان زدنگين از چشم پاک
هرکه چون آيينه صائب شست دست ازآرزو
درحريم حسن شد زانو نشين از چشم پاک