شماره ٣٨٩: گردي است صبح ازنفس راستين عشق

گردي است صبح ازنفس راستين عشق
داغي است مهر از جگر آتشين عشق
قفل درنشاط و سرورست قاف عقل
دندانه کليد بهشت است شين عشق
در چشم آفتاب کشد ميل خوشه اش
هر دانه اي که غوطه خورد در زمين عشق
چون گل تمام پرده گوش است آسمان
از اشتياق زمزمه دلنشين عشق
نزديک گشته است که چون نار شق شود
اين نه صدف ز شوکت در سمين عشق
حسن آنچنان که هست تماشاي خود نکرد
آيينه دار حسن نشد تا جبين عشق
صائب هواي گلشن جنت نمي کند
در مغز هر که ريشه کند ياسمين عشق