شماره ٣٨٧: نتوان به پاي سعي رسيدن به طور عشق

نتوان به پاي سعي رسيدن به طور عشق
خوابيده تر ز زلف بود راه دور عشق
دست ستيزه در کمر بيستون کند
درهر سري که هست مي تازه زور عشق
از ظلمت وجود که مي برد ره برون ؟
گر شمع پيش پاي نمي داشت نور عشق
سيري ز شغل عشق ندارند عاشقان
چون آب شور تشنگي افزاست شور عشق
گر جاي خار نشتر الماس سر زند
صائب قد نمي کشد ازراه دورعشق