شماره ٣٣٨: دل مست حيرت و سر پرشور درسماع

دل مست حيرت و سر پرشور درسماع
موسي به خواب بيخودي وطور درسماع
خلقي به يکديگر کف افسوس مي زنند
خون ازنشاط دررگ منصوردرسماع
جايي که ريگ رقص رواني نمي کند
مجنون ساده لوح کند شور درسماع
خوش باده اي است عشق که چندين هزاربط
آمد به بال اين مي پرزور درسماع
سر سبز باد هند که از آرميدگي
درزير پاي فيل بود مور درسماع
صائب زشور فکر توآمد به زير خاک
مرغ دل اميدي و شاپور درسماع