شماره ٣١٩: گر چه دارد تلخي زهر اجل جام وداع

گر چه دارد تلخي زهر اجل جام وداع
براميد مرگ مي نوشم به هنگام وداع
آخر بيماري جانکاه مي باشد هلاک
اول هجران جانسوزست انجام وداع
حيرتي دارم که چون خواهم سفر کردن ز خويش ؟
تيره شد عالم به چشمم بس که از شام وداع
دروداع دوستان از بس که تلخي ديده ام
مي روم از خويش هرکس مي برد نام وداع
دوري جانان بود از دوري جان تلختر
درشمار زندگاني نيست ايام وداع
همچو شمع صبحگاهي در شبستان جهان
تا نفس را راست کردم بود هنگام وداع
بيقراران درسفر بي اختيار افتاده اند
چون سپند از من مجو صائب سرانجام وداع