شماره ٣١٨: ز گنجهاي گرانمايه بي نثار چه حظ؟

ز گنجهاي گرانمايه بي نثار چه حظ؟
اگر ز خود نفشاني ز برگ و بار چه حظ؟
بهارتازه کند داغ تخم سوخته را
دماغ سوخته را از وصال يار چه حظ؟
خوش است دامن تحريک نيم سوخته را
جنون کامل مارا زنوبهار چه حظ؟
چراغ صبح به يک جلوه مي شود خاموش
مرابه موسم پيري ز اعتبار چه حظ؟
درخت خشک به نشو و نما نمي جوشد
ترا که نيست جنون درسر،ازبهار چه حظ؟
تمام دلخوشي روزگار در عشق است
ترا که عشق نوروزي ز روزگار چه حظ؟
خوش است سوختن داغ با سيه چشمان
ترا که داغ نسوزي ز لاله زار چه حظ؟
ز انتظار شود آب تلخ آب حيات
ز وصل باده گلرنگ بي خمار چه حظ؟
ترا که غم نگرفته است درميان صائب
ز مهرباني ياران غمگسار چه حظ؟