شماره ٣١٥: چون برق زود مي گذرد آب و تاب خط

چون برق زود مي گذرد آب و تاب خط
زنهار دل مبند به موج سراب خط
چون مو برآتش است دمي پيچ وتاب خط
غافل مشو ز دولت پا در رکاب خط
زينسان که چشم مست تو در خواب غفلت است
ترسم ترا به هوش نيارد گلاب خط
تا چند بيحساب به اهل نظر کني ؟
اينک رسيد نوبت روز حساب خط
ازبس که چشم بوالهوسان خيرگي نمود
رفت آفتاب نوبت روز حساب خط
ريحان خلد نيست سزاوار هر سفال
تا در دل که ريشه کند پيچ و تاب خط
خط بر سر بنفشه فردوس مي کشد
در چشم هرکه کشد انتخاب خط
از هاله مه به حلقه ماتم نشسته است
تا کرد احاطه چهره او را سحاب خط
چون داغ لاله مرهمش از مشک سوده است
صائب دلي که گردد داغ و کباب خط