شماره ٣٠٥: از کفر توان رستن اي يار به آميزش

از کفر توان رستن اي يار به آميزش
سجاده تواند شد زنار به آميزش
سيلاب شود قطره انگور شود باده
تا فرد روان آرند اقراربه آميزش
نتوان گره دل را واکرد به يک ناخن
بسته است درين عالم هرکار به آميزش
ماننده دوناخن بس عقده که بگشايند
چون دست يکي سازنددوياربه آميزش
درساز به همجنسان زنهار که مي گردد
چون حبل متين محکم يک تار به آميزش
مقصود زآميزش ،آميزش روحاني است
آميزش ظاهر را مشمار به آميزش
درگوشه تنهايي هموار نمي گردد
هرکس که نشد صائب هموار به آميزش