شماره ٢٦٦: چون ماهيان زفلس مده عرض مال خويش

چون ماهيان زفلس مده عرض مال خويش
محضر مکن درست به خون حلال خويش
تا کي توان به خرقه صد پاره بخته زد؟
يک بخته هم بزن به دهان سؤال خويش
معراج اعتبار مقام قرار نيست
چون آفتاب سعي مکن درزوال خويش
از عالم وجود سبکبار مي رود
پيش از رحيل هرکه فرستاد مال خويش
يوسف ز کاروان تو غارت رسيده اي است
معمور کن جهان ز زکات جمال خويش
آفت کم است مردم پوشيده حال را
صائب برون ميار سر از زير بال خويش