شماره ٢٥٥: گردون که زهر مي چکد از روي شکرش

گردون که زهر مي چکد از روي شکرش
خون نقابدار بود شير مادرش
هر ساده دل که شهد تمنا کند ازو
گردد زنيش، خانه زنبور پيکرش
بحر محيط اگر چه ز بزمش پياله اي است
شبنم گداست ديده خورشيد انورش
اين تيغ آبدار که چرخ است نام او
از پيچ و تاب خسته دلان ايت جوهرش
صائب اگر چه با تو دم از دوستي زند
زهر نفاق مي چکد از چشم اخترش