گردون که زهر مي چکد از روي شکرش
خون نقابدار بود شير مادرش
هر ساده دل که شهد تمنا کند ازو
گردد زنيش، خانه زنبور پيکرش
بحر محيط اگر چه ز بزمش پياله اي است
شبنم گداست ديده خورشيد انورش
اين تيغ آبدار که چرخ است نام او
از پيچ و تاب خسته دلان ايت جوهرش
صائب اگر چه با تو دم از دوستي زند
زهر نفاق مي چکد از چشم اخترش