شماره ٢٣٥: فارغ ز دار و گير جهان خراب باش

فارغ ز دار و گير جهان خراب باش
مردانه ترک کام بگو،کامياب باش
اين شعله هاي عاريتي نيست پايدار
چون لاله زآتش جگر خود کباب باش
خود را چو آفتاب نکردي به نور عشق
باري چو سايه در قدم آفتاب باش
قدر تو کم چرا بود از قدر ديگران؟
از خود زياده از همه کس در حجاب باش
چشمت اگر به دولت بيدار مي پرد
ازشورش درون، نمک چشم خواب باش
خواهي که بي حساب به جنت ترا برند
صائب نفس شمرده زن و خود حساب باش