شماره ٢٣٤: با صبح روگشاده تر ازآفتاب باش

با صبح روگشاده تر ازآفتاب باش
ازهر که دم شمرده زند در حساب باش
خواهي درست ازآب برآيد سبوي تو
خاموش چون پياله به بزم شراب باش
خونهاي گرم زود به هم جوش مي زنند
چون بر خوري به سوخته جانان کباب باش
هر ماه نو که گوشه ابرو کند بلند
از غيب اشاره اي است که پا دررکاب باش
چون در سر تو ديده عبرت پذير نيست
در عين نوبهار چو نرگس به خواب باش
هرچند آب خضر رود در رکاب تو
در چشم خلق تشنه جگر چون سراب باش
يکرنگ مي شوند به هم زود ميکشان
با هر که خون خويش خورد هم شراب باش
گر هست قابليت ذاتي ترا چو لعل
اميدوار تربيت آفتاب باش
از پيچ و تاب رشته به وصل گهر رسيد
در عين بحر، موجه پرپيچ و تاب باش
از خانه شکسته بلا مي کند حذر
در رهگذار سيل حوادث خراب باش
گر هست در دماغ ترا باد نخوتي
آماده شکستن خود چون حباب باش
هرگاه سايه تونهد رو به کوتهي
آماده زوال خود اي آفتاب باش
پروانه کامياب شد از روي گرم شمع
چون يار بي حجاب شود بي حجاب باش
فردي که باطل است ندارد شکستني
صائب شکسته چون ورق انتخاب باش