شماره ٢٢٨: نهفته چون گنه از خلق دار طاعت خويش

نهفته چون گنه از خلق دار طاعت خويش
به اطلاع خدا صلح کن ز شهرت خويش
ز ارتکاب گنه نيست شرمگينان را
خجالتي که مراهست ازعبادت خويش
دهان سايل اگر پرگهر کنم چو صدف
چو ابر آب شوم ازقصور همت خويش
بهشت اگر ز در خانه ام گذار کند
قدم برون نگذارم ز کنج خلوت خويش
درين جهان پرآشوب اگر حضوري هست
ازان کس است که قانع بودبه قسمت خويش
گرت هواست که فرمانروا شوي صائب
مپيچ ازخط فرمان، سر اطاعت خويش