شماره ٢١١: توانگري که نباشد به خبر اقبالش

توانگري که نباشد به خبر اقبالش
نصيب مردم بيگانه مي شود مالش
گذشت خواجه و چون عنکبوت مرده هنوز
مگس شکار کند رشته هاي آمالش
ازان به نان جو وآب شور ساخته ام
که نيست چشم و دل هيچ کس به دنبالش
تذرو باغچه قدس وحشتي دارد
که نقش ،چنگل بازست برپروبالش
ز چرخ سفله تمناي آبروي مدار
که نم برون ندهد چشمه هاي غربالش