شماره ١٨٨: دل به دنيا نگذرد خرد دورانديش

دل به دنيا نگذرد خرد دورانديش
نشود برق سبکسير مقيد به حشيش
ترک دنياي فرومايه سر همتهاست
ورنه شاهان ز چه همت طلبند از درويش ؟
زاهد خشک که دربوته ريش است نهان
خارپشتي است که درهرسر مو دارد نيش
با عمل دامن تقوي زمناهي چيدن
احتراز سگ مسلخ بود ازشاشه خويش !
صائب آرامگهش قلعه فولاد بود
هرکه بيرون ننهد پاي زاندازه خويش