شماره ١٨٧: سرو گلزار بهشت است قد دلجويش

سرو گلزار بهشت است قد دلجويش
لاله باغ تجلي است رخ نيکويش
من که از رشک دل روشن خود مي سوزم
چون ببينم که شود آينه همزانويش ؟
بخيه راز نهان جوهر شمشير شده است
بس که شد آينه پردا(ز د)لم ازبويش
خانه اش گر شود از موج حوادث ويران
صائب آن نيست که لنگر بکند ازکويش