شماره ١٦٥: چه نسبت بانسيم مصر دارد شوخي بويش؟

چه نسبت بانسيم مصر دارد شوخي بويش؟
که خون رامشک سازد در دل صياد، آهويش
ز گل پيراهني چشم نسيم آشنادارم
که از رنگ است پابرجاتر از دلبستگي بويش
تمناي ترحم دارم از خورشيد رخساري
که يک زخم نمايان است صبح ازدست و بازويش
رگ خوابش عنان دولت بيدار ميگردد
دلي کافتاد در سرپنجه مژگان دلجويش
ازان در دل گره چون لاله دارم شکوه خونين
که خاکستر شود اشک کباب از گرمي خويش
کجا دامان آن آتش عنان راخون ماگيرد؟
به خون رنگين نمي گردد زتيزي تيغ ابرويش
کمند از طوق قمري حلقه سازد سرو بستاني
اگر بر طرف باغ افتد ز شوخي راه آهويش
ميسر نيست چشم از روي او برداشتن صائب
که چون خواب بهاران است گيرا چشم جادويش